English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5055 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The bell goes at 9 . U ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. U او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
sundial U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundials U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
the types are inked over U در چاپخانه حروف را مرکب می زنند
tap dance U نوعی رقص که در ان پنجه وپاشنه پا را به سرعت به زمین می زنند
aftershave U [مایع خوشبویی که مردان بعد از اصلاح به صورت می زنند.]
To see her [The sight of her] gives me a pang in my heart. U وقتی که او [زن] را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند.
threesomes U مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
threesome U مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
Look at the watch. U نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
By my watch it's five to nine. U طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
zone time U وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
My curfew is at 11. U من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
standard time U ساعت بین المللی ساعت استاندارد
spindle U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
spindles U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
synchronous U ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
clockwise U مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
o'clock U ساعت از روی ساعت
transmission U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmissions U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
encounters U زد و خورد
ate U خورد
feedback U پس خورد
feed U خورد
encountered U زد و خورد
encounter U زد و خورد
prize fighting U زد و خورد
engagement U زد و خورد
encountering U زد و خورد
passage of arms U زد و خورد
punch-ups U زد و خورد
feeds U خورد
punch-up U زد و خورد
engagements U زد و خورد
to rub a thing in U چیزیرا خورد
face down feed U خورد رو به پایین
the timber warped U تیرپیچ خورد
card feed U خورد کارت
regulating slack U خورد دادن
self absorbed U در خورد فرورفته
squish U خورد کردن
misfeed U سوء خورد
cross feed U خورد متقابل
to sinister in U خورد رفتن
feedback U باز خورد
drank U خورد سرکشید
pin feed U خورد سنجاقی
he drank himself to death U خورد که مرد
he partook of fare U ازخوراک ما خورد
passage at arms U زدو خورد
parallel feed U خورد موازی
eating U خورد و خوراک
melec U زدو خورد
in-fighting U زد و خورد از فاصلهی کم
drank U نوشابه خورد
drank U عرق خورد
waterline U خط بر خورد اب باکشتی
it ran into ten editions U ده چاپ خورد
face up feed U خورد رو به بالا
feedback circuit U مدار پس خورد
pulverizer U خورد کننده
diners U کسی که شام می خورد
It is of no use to me. I have no use for it. U بدرد من نمی خورد
It wI'll pass off without one single incident U آب از آب تکان نخواهد خورد
It melts in the mouth. U مثل آب مشروب می خورد
He sprained (twisted) his ankle. U پایش پیچ خورد
He is good for nothing. U به هیچ دردنمی خورد
At the beginning of the month (year). U سرش ؟ بسنگ خورد
diner U کسی که شام می خورد
He fell on his face. U با صورت خورد زمین
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
The stone struch me on the face. U سنگ خورد به صورتم
whang U صدای بر خورد دو جسم
warfare U نزاع زدو خورد
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
I am in a good mood today. U حالش بهم خورد
the ship was snagged U کشتی بچیزی خورد
overwhelming U خورد کننده پرقدرت
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
he wrenched his ankle U قوزکش پیچ خورد
My head hit the wall. U سرم خورد به دیوار
a dog in the manger <idiom> U نه خود خورد نه کس دهد
overwhelmingly U خورد کننده پرقدرت
it is quite another story now U ان دفتر را گاو خورد
I don't believe that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
I don't expect that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
the ship struck a arock U کشتی بسنگ خورد
he sprained his ankle U قوزکش پیچ خورد
he was given 0 lashes U بیست ضربه شلاق خورد
The ball hit the wall and bounced back. U توپ خورد به دیوار وبرگشت
Where does this street lead on to ? U این خیابان یکجا می خورد ؟
abstemious U ممسک در خورد ونوش و لذات
force-feeding U به زور به خورد کسی دادن
force-feed U به زور به خورد کسی دادن
force-fed U به زور به خورد کسی دادن
Appearances are deceptive. U فریب ظاهر رانباید خورد
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
window panes U باران با صدا به پنجره می خورد
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
to blow out one's brains U اعصاب کسی را خورد کردن
He is as cool as a cucumber. <idiom> U آب تو دلش تکان نمی خورد.
force-feeds U به زور به خورد کسی دادن
You're a pain in the neck! U اعصاب آدم را خورد می کنی!
pain in the neck U آدم [چیز] اعصاب خورد کن
He drank himself to death. U آنقدر مشروب خورد تامرد
He eats bread at the ruling market price. <proverb> U نان را به نرخ روز مى خورد .
it puckered up in sewing U درضمن دوختن چین خورد
I wont budge an inch. U من که از جایم تکان نخواهم خورد
She eats extraordinary quantities. U او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) U بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. U من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
A few spelling errors caught my eye. U چند غلط املایی به چشمم خورد
numbly U بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
pabulum U [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
The blow made my head swin. U در اثر ضربه سرم گیج خورد
we missed our mark U تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
cousins U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
He tripped and fell . U پایش گیر کرد وزمین خورد
engrain U درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
cousin U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
the door banged U درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
He is most suitable for brain work . U خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
This car wI'll do beautifully . U این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? U حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
He swore off smoking cigarettes . U قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
He swore to having paid for the goods . U قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. U اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. U به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
bounce shot U گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
He lost control of the car and swerved towards a tree. U او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
half volley U پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
alley shot U ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
to interlock levers U اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
fish cake U نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
slap shot U ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouse U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
timepiece U ساعت
hour U ساعت
hourly U ساعت به ساعت
by my watch U ساعت من
clock U ساعت
horologe U ساعت
ticker [colloquial] [watch] U ساعت
clocks U ساعت
timŠepiece U ساعت
hours U ساعت
self-esteem U ساعت
timepieces U ساعت
h hour U ساعت س
passionflower U گل ساعت
clock U ساعت
clock generator U ساعت زا
passion flower U گل ساعت
clk U ساعت
ticker U ساعت
horologii U ساعت
horologium U ساعت
watches U ساعت
watched U ساعت
watching U ساعت
clocks U ساعت ها
zero hour U ساعت س
Every so often . Every hour on the hour. U دم به ساعت
in hour's time U دو ساعت
maypop U گل ساعت
hour ly U ساعت به ساعت
watch U ساعت
oclock U ساعت
timepiece U ساعت
time-piece U ساعت
This stone wont lift. U این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov. <proverb> U چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
my words hurt his feelings U سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
perjurer U کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
berber knot U گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
that will not serve ourp U این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
you shall rue it U از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
mean time U ساعت متوسط
man hours U نفر در ساعت
quarter hour U ربع ساعت
man hour U نفر ساعت
biological clock U ساعت زیستی
pph U تعدادصفحه در ساعت
moon dial U ساعت مهتابی
hand U عقربه [ساعت ...]
clockhand U عقربه [ساعت ...]
lights out U ساعت خواب
physiological clock U ساعت فیزیولوژیکی
navy time U ساعت دریایی
real time clock U ساعت بلادرنگ
passion fruit U میوهی گل ساعت
watt hour U وات ساعت
watchcase U جعبه ساعت
watchcase U قاب ساعت
Recent search history Forum search
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1دست به اقدامات عجیب و غریبی می زنند تا دل محبوب خود را بدست بیاورند و جواب مثبت را از او بگیرند.
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
16:42 PM
1کلمه assist در اصطلاح ساعت به چه معناست؟
2and had to spend a good hour tidying it up!!
2and had to spend a good hour tidying it up!!
1how much garlic bread did he have?
1تا چه ساعتی اینجا باز است
0آن دختر آب منى را خورد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com